نوای زمستان
اندر مقامات آن عالم ربانی ، آن انسان لنترانی ، آن دانشجوی نورانی ، آن صاحب کرامات ، آن صاحب صفات ، آن عاری از معصیات ، آن عالق الکتابات ، آن شیخ الشیخات ، فرهاد کوهکنانی آورده اند که : در بین اصحاب عتیق و همپیمایان طریق و رفیقان شفیق در نورستان ، آن شهر از بلاد طبرستان ، آن دیار پر از بوستان و گلستان نشسته بودندی و با حدتی تمام و در خور شئنه درس می خواندی بهر امتحانی از امتحانات نصف الترم که فی وصفه در سی است به غایت دشوار از دروس مبحث طویل قامبیوتر .
مرحوم عنصری آن مرد والا ، آن انسان بالا ، آن نیک صفت مطلا و آن هرچه قافیة لا ، آن مسعود غزنوی را ستایش گر در کتاب تاریخ جهانگشای بیهقی خود که در سنه ی پنج پیش از میلاد مکتوب گردیده است آورده است که : آن مرد بزرگوار ( فرهاد کوهکنانی ) ، اندر مخیله ی خود اینگونه استنباط می کردندی که سخت بهر امتحان آماده هستندی . لیک در شب امتحان خبری از مریدانش به گوش رسید که : عده ای ضعیفه ی دانشجو ، عزم خواستن تعویق امتحان خواهند کردندی . پس به ایشان سخت گران آمد و عزم جزم کردندی که فردا روزی به سختی و به اصرار خواهان بر پایی امتحان گردندی .
القصه ، روز موعود فرا رسید و در طلیعه ی صبح همگان را اضطرابی سخت در بر گرفت .
هم خانگان آن مرد والا ، آن مطهر المطهرین که با او هم پیمان و هم پیاله نیز بودند ، قصد کردندی که پیش از برپایی امتحان ، یک دگر را با سوالاتی مورد امتحان قرار دهند . چنان شد که بعد از خرده ای سوال ، هم خانگان و آن عظیم الشئنه بعد رهبرنا دانستند که هیچ بلد نیستندی . پس بر آن شدند که اگر آن خیل ضعیفه قصد خود مطرح کردندی ، مخالفت نکنندی . لیک سوالات بدین جا تمام نشد و تا آن جا پیش رفت که آن بلند مرتبه به همراه مریدان در ابتدای صف مخالفان برپایی آزمون قرار گرفتندی .
القصه ، امتحان برگزار شد .
و در این داستان پندی نیست
امضا : مرید المریدان مذکورله
ومدیر الاصل هذه یا هذا الوبلاق
ط . و